روزهای زیبای زندگی سپری میشد و مردم در شهرها و روستاها زندگی زیبایی را پشت سر میگذاشتند. بعضیها تازه ازدواج میکردند بعضیها پا به سن گذاشته بودند. بعضیها با بچههای قد و نیم قدشان سرگرم بودند اما در این میان بعضیها هم مهمان تازهای به زندگیشان قدم میگذاشت. مهمانی که یادگار روزهای زیبای زندگیشان بود. مهمانی که تازه به دنیا آمده بود و نور دیده خانوادهاش شده بود. اولین فرزند بود و چشم خانواده به قدمش روشن شده بود. اوج گرمای تابستان بود و خورشید با سخاوت بر زمین میتابید 2/5/1345 پسری که به خاطر ارادت به مولا علی(علیه السلام) نامش را ترابعلی گذاشتند.
روزهای زیبای کودکیاش را در شهر اراک را پشت سر گذاشت محصل بود و تا پنجم دبستان به درسش ادامه داد. از همان کودکی شاهد زحمات پدرش بود و او را دیده بود که با چه ارادهای برای امرار معاش خانواده زحمت میکشد. با نان حلال استخوان ترکانده بود و مرد کار و غیرت بود. شغلش بنایی بود و با زحمت فراوان کارهای سخت و سنگین را به دوش میکشید و با تمام توانش تلاش میکرد تا مانند پدر روزی درست و پاکی را به دست بیاورد. مهربان و خوشرو بود و همواره به خانواده کمک میکرد. در شهریور سال 1364 ازدواج کرد و مسئولیت خانواده را به دوش گرفت.
او حالا پدر دو دختر بود، اما باید برای خدمت سربازی اقدام میکرد. در لباس سربازی میدرخشید در حالی که گامهای محکمش را به سمت مناطق جنگی بر میداشت. او در واحد توپخانه لشکر 77 خراسان مشغول به خدمت شد. در عملیات بیتالمقدس 5، در آخرین روز از فروردینماه سال 1367 در حالی که ترکش به قلب مهربانش نشسته بود به درجه رفیع شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.